جدول جو
جدول جو

معنی علاوه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

علاوه کردن
افزودن افزودن اضافه کردن، جمع کردن، جمع کردن، افزودن
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
علاوه کردن
((~. کَ دَ))
اضافه کردن، افزودن
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
فرهنگ فارسی معین
علاوه کردن
افزودن، اضافه کردن
تصویری از علاوه کردن
تصویر علاوه کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاوه کردن
تصویر لاوه کردن
سفید کردن خانه ها با گلابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
پالیدن ژاویدن هنگار تنیدن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوت کردن
تصویر تلاوت کردن
خواندن قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
دارو یا چیزی دیگر را روی صلایه ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
ساییدن دارو یا چیز دیگر بر روی سنگ یا در هاون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلافه کردن
تصویر کلافه کردن
کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلایه کردن
تصویر طلایه کردن
پیشقراولی کردن جلو داری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علانیه کردن
تصویر علانیه کردن
آشکار کردن آشکار کردن ظاهر نمودن کاری را بر ملا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلافه کردن
تصویر کلافه کردن
مانند کلافه سر در گم کردن گیج کردن: (از بس حرف زد مرا کلافه کرد)، سخت ناراحت کردن: (گرما کلافه اش کرده بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاسه کردن
تصویر کلاسه کردن
سامان دادن رده بندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیاوه کردن
تصویر کلیاوه کردن
سرگشته کردن، گیج ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلایه کردن
تصویر صلایه کردن
دارو یا هر چیز دیگر را بر روی سنگ یا در هاون کوبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلاصه کردن
تصویر خلاصه کردن
Abridge, Abstract, Summarize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сокращать , абстрагировать , суммировать
دیکشنری فارسی به روسی
kürzen, abstrahieren, zusammenfassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
скорочувати , абстрагувати , підсумовувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
skracać, abstrahować, podsumować
دیکشنری فارسی به لهستانی
abbreviare, astrarre, riassumere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
abréger, abstraire, résumer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
inkorten, abstraheren, samenvatten
دیکشنری فارسی به هلندی
ย่อ , นามธรรม , สรุป
دیکشنری فارسی به تایلندی
merangkum, mengabstraksi, meringkas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
يخصّر , يلخّص , يلخّص
دیکشنری فارسی به عربی
संक्षेप करना , सारांश करना , संक्षेप करना
دیکشنری فارسی به هندی
לקצר , לְהַפְרִיד , לתמצת
دیکشنری فارسی به عبری
短縮する , 抽象する , 要約する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
요약하다 , 추상화하다 , 요약하다
دیکشنری فارسی به کره ای
kısaltmak, soyutlaştırmak, özetlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kifupisha, kutunga, kuhitimisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی